Desire knows no bounds |
|
Saturday, July 3, 2010
همیشه به تنهایی تو حسودی کردم. به کافه نشینیهایت، به موزیک گوش دادنت، به اینترنت بازیت. به این که تنهایی بلدی با خودت خوش بگذرانی. که تنهاییت سرد و غمگین و فلج نیست. تنهایی تو مردیست پرشور که با پیرهنی تابستانی در کافهای کوچک کتاب میخواند و قهوهاش را آرام آرام سر میکشد. تنهایی من دختریست 13 ساله که دارد منفجر میشود. پستانهایش دارد منفجر میشود. سرش دارد منفجر میشود. دلش دارد منفجر میشود.
ادامهی مطلب Labels: stranger |
|
Comments:
Post a Comment
|