Desire knows no bounds |
|
Friday, July 16, 2010 دیوید لینچ میگوید: اگر به کسی بیش از حد نزدیک شوی، از او متنفر میشوی. دوربین در فیلم «پسر» برادران داردن، به پس گردن اولیویه چسبیده است. آنقدر به او نزدیک است که گاهی دلمان میخواهد سرک بکشیم از پشت او، تا بتوانیم دور و بر را نگاه کنیم. «پسر» یکی از فیلمهای مورد علاقهی منه. از اون فیلمهایی که قطعن هر دو سه سال یه بار میشینم دوباره نگاش میکنم. از اول تا آخر. چرا؟ من عاشق تماشای «پروسهها»م. عاشقِ تماشای روندی که لزومن کاری به گذشته و آینده نداره، تماشای همون قطعهای که بریده شده و گذاشته شده جلوی ما. همونجور که زویاگیتسنف توی «بازگشت» پروسهی بلوغ رو به تصویر میکشید، و طی اون پروسه ما شروع میکردیم به شناختن پدر و دو تا پسرهاش، تو فیلم «پسر» هم با پروسهی «نفرت» طرفیم. هرچند من اسمش رو نمیذارم نفرت، یا حتا انتقام. اولیویه به زعم من دچارِ سوگواریِ شخصیِ خودشه، و حین این سوگواری داره تکلیف خودش رو با اطرافش روشن میکنه. دنبال راهیه برای قانع کردن خودش، مهم نیست انتقام باشه یا بخشش. اولیویه داره تلاش میکنه با بزرگترین اتفاق زندگیش به صلح و آرامش برسه. تلاش میکنه شیوهی خودش رو برای کنار اومدن با این فقدان پیدا کنه. دوربین میچسبه به اولیویه، و ما تقریبن دنیای فیلم رو از دریچهی چشمهای او تماشا میکنیم. و حینِ تماشای فیلم، شروع میکنیم به شناختنِ اولیویه. دوربین بیش از حد به اولیویه نزدیکه. بیش از اونی که دلمون میخواد خُردههای زندگیش رو به تصویر میکشه. و ما شروع میکنیم به دوست نداشتنِ اولیویه. عینِ زندگی. وقتی زیادی به پرسوناژها نزدیک میشی، انتظارت از اونها به کل عوض میشه. انگار یه استحاله شکل میگیره. آدمها از پرسپکتیو خارج میشن، درست جلوی چشمان ما آگراندیسمان میشن. عین وقتایی که دوربین رو میچرخونیم طرف خودمون و یه دستی از خودمون عکس میگیریم. کیه که دماغشو تو این مدل عکسا دوست داشته باشه؟ دوربین لحظهای اولیویه رو رها نمیکنه. همهجا در تعقیب اونه. حوصلهمون از دستش سر میره. خیلی کارای روزمرهش دیگه برامون جذابیتی نداره. دنبال ماجرا میگردیم. زندگیِ روزمرهی اولیویه ماجرایی نداره. برای همینه که خیلیها بعد از تماشای «پسر» میپرسن خب که چی؟ برای همینه که آدم خیلی وقتا بعد از نزدیک شدن به «طرف مقابل»، بعد از خیلی نزدیک شدن به «طرف مقابل»، بعد از تماشای روزمره و مدامش از خودش میپرسه خب که چی؟ |
دوست داشتم این مدل واردشدن ات را به فیلم
استخراج ات را هم
این که صناعت فیلم را مرتبط کردی با ماهیت اش