Desire knows no bounds |
Sunday, October 14, 2012
برنامهی سفر چیدیم. لنینگراد. بعدش را قرار شد من هیچ دخالتی نداشته باشم و مسیر را خودش بچیند. هتل و خانه و باقی قضایا هم با خودش. اینقدر همیشه در مورد همهچیز اظهار نظر کردهام، دخالت کردهام، تصمیم گرفته ام، مسئولیت قبول کردهام و چه و چه، که وقتی یکی که قبولش دارم پیدا میشود که جای من تصمیم بگیرد و از من نظر نخواهد، ساموار عاشقش میشوم؛ چه برسد که سرخپوست باشد.
Labels: روزنگار شکستهدلی |
یا شاید شده آلردی
به چه حال خشی
با فتحه خ
تو این سن و سال؟
به قول نوروظی
ای داد ای داد