Desire knows no bounds |
|
Sunday, April 14, 2013
آقای ایگرگ میگوید باید بشینی بنویسی. میخندم که وسط همین شلوغی! خیلی جدی میگوید وسط همین شلوغی. و بعد یک برنامه میگذارد جلوی روم، برای منظم خواندن و منظم نوشتن. همین یکی را کم داشتم. میگوید اگر از همین امروز ننویسی دیگر هیچوقت نخواهی نوشت. دست از سر آن وبلاگ لعنتی بردار، خودت را جدی بگیر دختر.
منظم و طبق برنامه بودن آخرین چیزیست که با لایفاستایل این روزهای من میخوانَد. فراغت نوشتن و خواندن؟ هیچ. جدی نوشتن؟ همین حالا هم عزای آن پنجاه تا مطلب جدیای را گرفتهام که باید بنویسمشان. نوشتن برای من خیلی غریزیتر از آن است که به ساعت و موضوع دربیاید. میخواهید زجرکشم کنید؟ بگویید رأس فلان ساعت در مورد فلان موضوع مطلب جدی، غیروبلاگی بنویس.
امسال اما من یک عدد «مجبور»ام. حق تنبلی و بطالت و کارنکردن را گرفتهام از خودم. امسال را سال حماسهی «کردن» اعلام کردهام حتا. اسمش کمی ناجور است، اما واقعیست. امسال از تئوری و حرفهای خوشآبورنگ و کارخانهی رؤیاپردازی خبری نیست. امسال تمام فعالیتهای مفیدی را که باید هزار سال پیش انجام میدادهام و ندادهام طبعا، انجام خواهم داد.
و تمام هندوانههای دنیا را با خود حمل خواهم کرد.
دهانم صاف خواهد شد،
میدانم،
میدانم،
میدانم.
Labels: یادداشتهای روزانه |
ميدانم. ؛
ميداني. ؛
:]