Desire knows no bounds |
|
Sunday, April 28, 2013
تا کارهایم را انجام بدهم و میلهایم را بزنم و از خانه بروم بیرون تا دیروقت، بدو۲ مرغ پختم که خانه غذا داشته باشیم. که خانه بوی غذا بدهد دخترک که برمیگردد. از آن مرغهای مدل مامان. مرغ تفتداده شده با پیاز و سیر مفصل، سیبزمینی و هویج و آلو، و زعفران. حالا از زیر دوش آمدهام بیرون، دارم بدو۲ لباس میپوشم بروم سر کار. مرغ جا افتاده. چشیدمش. حرف ندارد. آبش غلیظ شده و دارد برای خودش یواش۲ قل میزند. آشپزخانه زنده است. ماست و خیار آماده است. خانه بوی غذا میدهد. بوی مامان.
Labels: یادداشتهای روزانه |
|
Comments:
Post a Comment
|