Desire knows no bounds |
|
Tuesday, October 11, 2016
ورِ خرافاتیام میگوید نوشتن از هر معجزهای طلسماش میکند. گویی با نوشتن از چیزی که دوستش میدارم، حباب محافظ پیراموناش را میشکنم و آن را تبدیل به واقعهای پیشپاافتاده میکنم. درست زمانی که خیال میکنم دنیایم سامان گرفته و رویایم محقق شده، همهچیز به تلنگری از هم فرو میپاشد و جهانم واژگون میشود. انگار همواره نیرویی اهریمنی در کمین نشسته.
دو روز گذشته را به تلخی سپری کردهام. تا آستانهی فروپاشی پیش رفتهام. آمادهام تا با دستهای خودم تمام پلهای پشت سرم را خراب کنم. زودرنج شدهام، زودرنج و بیحوصله و بیمنطق. بیماریام طولانی شده و ضعف جسمانیْ آسیبپذیری روانیام را تشدید کرده. سرد و کرخت و تلخام. و تنهایی، تلخیام را دوچندان میکند. یادداشتهای روزانه --- ویرجینیا گلف Labels: las comillas |
|
Comments:
Post a Comment
|