Desire knows no bounds |
Tuesday, March 7, 2017
هر بار که به این خانه میآیم، شوق فیلم ساختن پیدا میکنم. مکان گاهی آدم را سر شوق میآورد. شاید اصلاً در تصورمان هم نگنجد که مکان یک همچو تأثیر و توانی دارد. تمام زنهای کتابهای من توی این خانه سکونت کردهاند، همهشان. ساکنشدن در مکان فقط از عهدهی زنها برمیآید نه مردها. لُل و. اشتاین، آنماری استرِتر، ایزابل گرانژه و ناتالی گرانژه مقیم این خانه بودهاند، بله، زنهای جورواجور. گاهی که قدم به این خانه میگذارم احساس میکنم با انبوهی از زنها روبرو هستم. این خانهی مسکونیِ من هم بوده، دربست. به گمانم بیشتر از همهجای دنیا ساکن اینجا بودهام. از دیگر زنها که حرف میزنم به نظرم میرسد شامل خودم هم میشود. انگار قرار بوده همهمان معروض اینجا باشیم. زمانهای که زنها را احاطه کرده زمانهی ماقبلِ کلام است، زمانهی ماقبلِ انسان. مرد وقتی در تبیین امور ناتوان بماند موجود از دسترفتهای میشود، غرقهی تیرهبختی، موجودی سردرگم. مرد دچار عارضهی حرّافیست، زنها ولی اینطور نیستند. تمام زنهایی که در اینجا، توی این خانه دیدهام، خاموشند. در ابتدا خاموشند، بعدش معلوم نیست چه پیش میآید، به هر حال در ابتدا خاموشند، خاموشیِ طولانی. زنها رسوب کردهاند در اینجا، تنیدهاند با در و دیوار، عجین شدهاند با اشیای توی اتاق. وقتی اینجا هستم، میبینم که نباید هیچ نظمی را بر هم بزنم. طوری باید رفتار کنم که انگار این مکان، این اتاق، غافل بماند از حضور من، از حضور زنی که جایش همینجا بوده. بله، از حرفم پیداست که اشارهام به سکوتِ مکانها هم هست.
مکانهای مارگریت دوراس --- گفتوگوی میشل پُرت - مارگریت دوراس Labels: UnderlineD |
Comments:
Post a Comment
|