Desire knows no bounds |
Friday, April 14, 2017 یک مبحث قشنگی در علم مقاومت مصالح وجود دارد به اسم نقطهی تسلیم. خلاصهاش این است که مواد و مصالح زیر بار فشار وارده تا حدی خاصیت الاستیک دارند. یعنی خم میشوند اما بعد از برداشتن بار، دوباره برمیگردند به حالت اولشان. اما وقتی فشار از آن حد معین گذشت، مصالح رفتارشان پلاستیک میشود. در واقع تسلیم فشار میشوند و حتی بعد از برداشتن بار، دیگر به حالت و شکل و شمایل اول برنمیگردند. حالت رقتباری به خودشان میگیرند. درست مثل آدمها که نقطهی تسلیم دارند. تا یک جایی راحت میشود بارگذاریشان کرد. آخ نمیگویند و بعد برمیگردند به شکل اول. اما وقتی رسیدند به نقطهی تسلیمشان، رفتارشان عوض میشود. رقتبار میشوند. مثل آدمی که افتاده توی باتلاق و دست و پا نمیزند و راحت میشود سانت به سانت فرو رفتنش در لجن را تماشا کرد. نکتهی جذاب ماجرا این است که آدمها هم مثل مس و فولاد و حلبی، رفتارشان قابل پیشبینی است و میشود برد روی نمودار. خیلی هم راحت میشود فهمید نقطهی تسلیمشان کجاست. میشود فهمید تا کجا باید بار گذاشت و کجا باید کشید بیرون و طرف را ول کرد به حال خودش تا پلاستیک و تسلیم نشود. به نظرم دو واحد اجباری مقاومت مصالح باید گذاشت تنگ وصایا و تنظیم خانواده و جفتگیری و اخلاق یک و دو و الخ. برای همهی رشتهها. حتی کسانی که مترجمی سواحیلی میخوانند. تلفات روحی جامعه کم میشود. آدمها یاد میگیرند چطور با هم رفتار کنند. چقدر فشار بیاورند. کی فشار ندهند. کجا فشار بدهند تا آدمهای دیگر الاستیک باقی بمانند و دوباره بتوانند به نهاد خودشان برگردند. Labels: UnderlineD |
نقاشیشون کردم
همیشه دوست دارم همون لحظه رو نقاشی کنم، البته آدما رو شبیه نمیکشم ولی حس اون لحظه خوب درمیاد،مجموعه این نقاشیامو بیشتر از عکسا دوست دارم،دیشب با خوشی خنده ساعت دو خوابیدیم، از صبح با یه غم زیادی بیدار شدم ، از اینا که گوله گوله است و مطمئن نیستم چیه،اول سه تا جمله برای امیر تایپ کردم بعد هم نشستم به گوش کردن آهنگای در باب عشق و هجران و وصل و یار وجدایی به زبونای مختلف ،وسطا هم نوشته های تو رو خوندم و با خامه گربه ی دوماهه ی زهره بازی کردم، زهره بیدار شده باید بره پایین گیفت شاپمون، منم باید برم پشتبوم کارگاهمون، زهره گفت خامه غذا نداره ، برای اولین بار من میخوام برم غذای گربه بخرم!یه حس مسئولیتی هم دارم که اول دوش بگیرم برم یا خیلی گرسنشه ،البته الان یجوری الکی بالا پایین میپره که بنظر نمیاد خیلی گرسنه باشه.
این همه گفتم بگم ،این پستت خیلی فکریم کرد. پنج سال گذشته از رابطه و یجاهایی اینو فهمیده بودم ،اسمشو نمیدونستم یجاهایی هم ازش سواستفاده کردم.الان اوضاع یطور پیچیده ایه. امروز خوب نیستم برای فکر کردن بهش، بجاش برم غذای خامه رو بخرم ،دوش بگیرم برم کارگاه، به کشیدن سرامیکای رستوران مراکشی فکر کنم.
خداحافظ
پ ن : میخواستم جیمیل بزنم برات ،اینجا نوشتم.شایدم اصلا نبینیش.
نقاشیشون کردم
همیشه دوست دارم همون لحظه رو نقاشی کنم، البته آدما رو شبیه نمیکشم ولی حس اون لحظه خوب درمیاد،مجموعه این نقاشیامو بیشتر از عکسا دوست دارم،دیشب با خوشی خنده ساعت دو خوابیدیم، از صبح با یه غم زیادی بیدار شدم ، از اینا که گوله گوله است و مطمئن نیستم چیه،اول سه تا جمله برای امیر تایپ کردم بعد هم نشستم به گوش کردن آهنگای در باب عشق و هجران و وصل و یار وجدایی به زبونای مختلف ،وسطا هم نوشته های تو رو خوندم و با خامه گربه ی دوماهه ی زهره بازی کردم، زهره بیدار شده باید بره پایین گیفت شاپمون، منم باید برم پشتبوم کارگاهمون، زهره گفت خامه غذا نداره ، برای اولین بار من میخوام برم غذای گربه بخرم!یه حس مسئولیتی هم دارم که اول دوش بگیرم برم یا خیلی گرسنشه ،البته الان یجوری الکی بالا پایین میپره که بنظر نمیاد خیلی گرسنه باشه.
این همه گفتم بگم ،این پستت خیلی فکریم کرد. پنج سال گذشته از رابطه و یجاهایی اینو فهمیده بودم ،اسمشو نمیدونستم یجاهایی هم ازش سواستفاده کردم.الان اوضاع یطور پیچیده ایه. امروز خوب نیستم برای فکر کردن بهش، بجاش برم غذای خامه رو بخرم ،دوش بگیرم برم کارگاه، به کشیدن سرامیکای رستوران مراکشی فکر کنم.
خداحافظ
پ ن : میخواستم جیمیل بزنم برات ،اینجا نوشتم.شایدم اصلا نبینیش.