Desire knows no bounds |
|
Sunday, July 30, 2017
دن سومین مردیه تو زندگیم که بلده آدمو خوب ببوسه. با نفر اول رکوردبوسهی ۱۴ساعته داشتم و با دومی رکورد ۱۲ساعته.
بعضی مردا با اینکه تو سکس خوبن، هنوز بلد نیستن اما درست آدمو ببوسن. بلد نیستن دل بدن به کار. بلد نیستن خودشونو پروموت کنن. هی میخوان برن استپ بعدی. بعضیام نمیدونن با زبونشون باید دقیقا چیکار کنن. بوسیدن رو با تف کردن یا هورت کشیدن اشتباه میگیرن. بعضیام از اساس بلد نیستن وارد اون بازیای بشن که حین بوسه اتفاق میفته. اون بدهبستونه، اون رقصه، اون تانگویی که فقط با فشار لبها ایجاد میشه بیکه فعلا نوبت به زبون رسیده باشه.
من عاشق بوسیدنام. در این حد که حاضرم سکس رو اسکیپ کنم به خاطرش. کم دیدهم اما آدمایی که وقت بذارن واسه بوسیدن. لابد بسکه وقت نداریم و بسکه خستهایم و بسکه هر کی باید برگرده خونهش. نمیدونم.
دن سومین مردی بود که دیدم اوه، چه بلده خوب ببوسه. چه زود اون بازیای که من خیلی خوب بلدمش رو میگیره و چه زود تبدیل میشه به یه بازیکن درستحسابی. از آدمایی که هوش و سواد تنشون خوبه خوشم میاد. از آدمایی که پروسه-بازن، باحوصلهن، بازیکنان، تاچ کردن و بوسیدن رو بلدن، و خسته نمیشن از بوسیدن خوشم میاد. از بوسیدن بوسیدن بوسیدن و فقط بوسیدن خوشم میاد.
تو هواپیما که نشستیم، شاردونی سفارش دادیم، با پنیر و کراکر. وسطای مینیبطریِ دوم، یه سر هدفونمو گذاشت تو گوشش. داشتم ادل گوش میدادم و لانا دل ری. یه سر هدفونمو گذاشت تو گوشش و لیوانشو تا ته سر کشید. بعد همونجوری که سرمو تکیه داده بودم به پشتی صندلی و صورتم طرفش بود، لباشو آورد نزدیک، نزدیک هدفون توی گوشم و شروع کرد به بوسیدن. شروع کردیم به بوسیدن.
پلیلیستم چندین و چند بار ریپیت شد تا رسیدیم پاریس. تا سرمو از رو صندلی بلند کردم. سفر موناکو از همون اولش عجیب شروع شد.
|
|
Comments:
Post a Comment
|