Desire knows no bounds




Tuesday, December 26, 2017


یک قسمتی در من هست که کار خودش را می‌کند و کسی هم سر از کارش در نمی‌آورد. من هم به حال خود رها کردمش. شاید ما چند تاییم. شاید همه همین طور هستند منتهی بقیه من‌هاشان را به بند می‌کشند. در من چیزهایی هست که مقاومت می‌کند. نوعی نهضت مقاومت به تنهایی. نهضت مقاومتی در خود علیه خود. من در برابر من مقاومت می‌کند. البته موجب اختلال می‌شود، تمرکز را مختل می‌کند. گاهی منطق‌هایی با هم وارد عمل می‌شوند. زبان فرانسه با زبان فارسی هر دو با هم به میدان می‌آیند. خود من فکر می‌کنم که همه اینها نتیجه ترک کودکی‌ست. ترک محل و مکان کودکی‌ست. ترک زبان کودکی‌ست. چمدان‌ها سنگین است. برای رفتن، پیش‌رفتن معمولا چمدان‌ها را سبک می‌کنند. چیزهای اضافی را برندار. بارت را سبک کن. حالا هم که طیاره‌ها پول بار را از مسافر می‌گیرند. سبک پرواز کن. پرواز کن. خاک را ترک کن. اجدادت را ترک کن. پل ویریلیو جایی می‌گوید چینی‌ها یا قطری‌ها خاک را اجاره می‌کنند. برای کشاورزی. خودشان کم خاک دارند. پل ویریلیو می گوید اما این خاک‌ها، در این خاک‌ها اجداد ما خفته است. مرده‌هامان.

می‌دانید اصلا صحبت دوست داشتن هم نیست. یا دوست داشتن با علم به دوست داشتن همراه نیست. من وقتی کودک بودم یا آنجا بودم، عالم نبودم. عالم به آنجا نبودم. اگر خوب دقت کنم و به یاد بیاورم، باید بروم در حجره روان‌کاو بنشینم و او به یادم بیاورد که خیلی هم دوست داشتنی نبود. مثل آدم منطقی و ریاضی دو دو تا چهار تا بکنم و بارم را سبک کنم. یک تیپا بزنم به هر چه آنجاست.من که اینجام.  اما آنجا محل نیست، مکان نیست. جغرافیا نیست. این را خودم بدون کمک روان‌کاو فهمیده‌ام. یک بار که حالم خوش نبود، رفتم دکتر، دکتر گفت در این مواقع خانم، دعا کن. گفتم آقا، برای دعا کردن باید اول از این حال خارج شد. دکترها هیچ علت علمی برای حال ناخوش من پیدا نمی‌کردند. بعضی هم مرا به روانکاو رهنمودند. من هم همان حرفم را تکرار کردم. برای رفتن به روانکاو اول باید از این حال خارج شد.

رفته بودم پیش کینه‌. اینجا فیزیوتراپ و اینها را می‌گویند کینه. کینه گاهی استئوپات هم هست. دراز کشیده بودم روی تخت. گفت پیراهن قشنگی دارید. رنگ و طرح پارچه را می‌گفت. نه دوختش را. بعد گفت که دنبال یک آبی بوده است که آبی مراکشی‌ست. گفتم در مراکش دیده‌اید. گفت  نه، در مجله‌ای. سعی کرده است که آن آبی را پیدا کند. می‌خواسته دیوار اتاقش را به آن آبی بیاراید. نتوانسته. گفت رنگی‌ست که مغز می‌بیند اما آن رنگ وجود ندارد. بعد داستان دیگری تعریف کرد که نتیجه‌اش همان کار خودخواهانه مغز بود. فهمیده بود که آن آبی از آمیزش نوعی آبی با نوعی خاکستری به وجود می‌آید اما نتوانسته بود آن را خلق کند. چشمش دیده بود رنگی را که نتوانسته بود ایجاد کند.

جمعه قرار داشتیم. ساعت یک و نیم بعداز ظهر. با سین ناهار خوردیم و من راه افتادم. نیم ساعتی پیاده راه است. رسیدم. و متتظرش ماندم. با یک زن جوانی که نوزادش را آورده بود خارج شد و بعد که کار او را راه انداخت و قرارهای دیگری، وعده‌هایی برای روزهای آینده به مادر جوان داد، مرا صدا کرد که قرار ما امروز نیست و دوشنبه است. من با تعجب کارتی را که او رویش قرارها را یادداشت می‌کند از کیفم بیرون آوردم و در برابرش نگاه کردم. راست می‌گفت. اما چشم من جمعه دیده بود، بیست و هفتم دیده بود و نه دوشنبه، سی‌ام. کارت را مخصوصا می‌دهم به او که بنویسد مبادا که من اشتباه بنویسم. یا شک کنم. معمولا هم ده بار ساعت و تاریخ قرارهایم را بررسی می‌کنم.

رفته بودم کتاب‌فروشی. کتاب کهنه‌ای بود که تاریخ چاپ ۱۹۳۰ را داشت. کتاب را از قفسه بیرون کشیدم تا عنوانش را بخوانم. خواندم اندیشه سیاسی رمبو. رمبو شاعر اعظم فرانسه.  با خواندن عنوان افکاری به سراغم آمد در حالی که قیمت کتاب را می‌جستم. مدتی گذشت تا دوباره به جلد کتاب نگاه کردم. نوشته بود اندیشه شاعرانه رمبو. پوئه‌تیک را پولی‌تیک دیده بودم.

یکی دوبار هم خانم ف که بعد رابطه‌مان تیره و تارشد، شاید که چون من خیلی سنگین بودم و او بارش را سبک کرده بود، گفت آنچه تو نوشته‌ای، حقیقت نیست. من چیزی را در خیابان وصف کرده بودم، صحنه‌ای را، او می‌گفت که حقیقت نداشته. خیلی‌وقت‌ها خیلی‌ها به من گفته‌اند واقعیت چیز دیگری‌ست. یخچال، تنها  یخچال است. جاروبرقی حیوان خانگی نیست. اما من دیده‌ام که وقتی این جاروبرقی، چند ماه پیش به خانه ما وارد شد و سین کارتنش را باز کرد و سوارش کرد، چطور صدایش کرد:  بیا حیوان.


Sent from my iPhone

Labels:



Comments:
دم غروب، میان حضور خسته اشیاء
نگاه منتظری حجم وقت را می‌دید.
و روی میز، هیاهوی چند میوه نوبر
به سمت مبهم ادراک مرگ جاری بود.
و بوی باغچه را، باد، روی فرش فراغت نثار حاشیه صاف زندگی می‌کرد.
و مثل بادبزن، ذهن، سطح روشن گل را
گرفته بود به دست
و باد می‌زد خود را
مسافر از اتوبوس
پیاده شد:
"چه آسمان تمیزی!"
و امتداد خیابان غربت او را برد.
غروب بود.
صدای هوش گیاهان به گوش می‌آمد.
مسافر آمده بود
و روی صندلی راحتی، کنار چمن
نشسته بود:
"دلم گرفته،
دلم عجیب گرفته است.
تمام راه به یک چیز فکر می‌کردم
و رنگ دامنه‌ها هوش از سرم می‌برد.
خطوط جاده در اندوه دشت‌ها گم بود.
چه دره‌های عجیبی!
و اسب، یادت هست،
سپید بود
و مثل واژه پاکی، سکوت سبز چمن وار را چرا می‌کرد.
و بعد، غربت رنگین قریه‌های سر راه.
و بعد تونل‌ها،
دلم گرفته،
دلم عجیب گرفته است.
و هیچ چیز،
نه این دقایق خوشبو، که روی شاخه نارنج می‌شود خاموش،
نه این صداقت حرفی، که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست،
نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمی‌رهاند.
و فکر می‌کنم
که این ترنم موزون حزن تا به ابد
شنیده خواهد شد."
نگاه مرد مسافر به روی زمین افتاد:
"چه سیب‌های قشنگی!
حیات نشئه تنهایی است."
و میزبان پرسید:
قشنگ یعنی چه؟
- قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال
و عشق، تنها عشق ترا به گرمی یک سیب می‌کند مأنوس.
و عشق، تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگی‌ها برد،
مرا رساند به امکان یک پرنده شدن.
- و نوشداری اندوه؟
- صدای خالص اکسیر می‌دهد این نوش.
و حال، شب شده بود.
چراغ روشن بود.
و چای می‌خوردند.
سهراب سپهری
 
Post a Comment

Archive:
February 2002  March 2002  April 2002  May 2002  June 2002  July 2002  August 2002  September 2002  October 2002  November 2002  December 2002  January 2003  February 2003  March 2003  April 2003  May 2003  June 2003  July 2003  August 2003  September 2003  October 2003  November 2003  December 2003  January 2004  February 2004  March 2004  April 2004  May 2004  June 2004  July 2004  August 2004  September 2004  October 2004  November 2004  December 2004  January 2005  February 2005  March 2005  April 2005  May 2005  June 2005  July 2005  August 2005  September 2005  October 2005  November 2005  December 2005  January 2006  February 2006  March 2006  April 2006  May 2006  June 2006  July 2006  August 2006  September 2006  October 2006  November 2006  December 2006  January 2007  February 2007  March 2007  April 2007  May 2007  June 2007  July 2007  August 2007  September 2007  October 2007  November 2007  December 2007  January 2008  February 2008  March 2008  April 2008  May 2008  June 2008  July 2008  August 2008  September 2008  October 2008  November 2008  December 2008  January 2009  February 2009  March 2009  April 2009  May 2009  June 2009  July 2009  August 2009  September 2009  October 2009  November 2009  December 2009  January 2010  February 2010  March 2010  April 2010  May 2010  June 2010  July 2010  August 2010  September 2010  October 2010  November 2010  December 2010  January 2011  February 2011  March 2011  April 2011  May 2011  June 2011  July 2011  August 2011  September 2011  October 2011  November 2011  December 2011  January 2012  February 2012  March 2012  April 2012  May 2012  June 2012  July 2012  August 2012  September 2012  October 2012  November 2012  December 2012  January 2013  February 2013  March 2013  April 2013  May 2013  June 2013  July 2013  August 2013  September 2013  October 2013  November 2013  December 2013  January 2014  February 2014  March 2014  April 2014  May 2014  June 2014  July 2014  August 2014  September 2014  October 2014  November 2014  December 2014  January 2015  February 2015  March 2015  April 2015  May 2015  June 2015  July 2015  August 2015  September 2015  October 2015  November 2015  December 2015  January 2016  February 2016  March 2016  April 2016  May 2016  June 2016  July 2016  August 2016  September 2016  October 2016  November 2016  December 2016  January 2017  February 2017  March 2017  April 2017  May 2017  June 2017  July 2017  August 2017  September 2017  October 2017  November 2017  December 2017  January 2018  February 2018  March 2018  April 2018  May 2018  June 2018  July 2018  August 2018  September 2018  October 2018  November 2018  December 2018  January 2019  February 2019  March 2019  April 2019  May 2019  June 2019  July 2019  August 2019  September 2019  October 2019  November 2019  December 2019  February 2020  March 2020  April 2020  May 2020  June 2020  July 2020  August 2020  September 2020  October 2020  November 2020  December 2020  January 2021  February 2021  March 2021  April 2021  May 2021  June 2021  July 2021  August 2021  September 2021  October 2021  November 2021  December 2021  January 2022  February 2022  March 2022  April 2022  May 2022  July 2022  August 2022  September 2022  June 2024  July 2024  August 2024  October 2024  May 2025  August 2025  September 2025