Desire knows no bounds |
Friday, July 24, 2020
پنجرههای قدی بزرگ داره، پرنور و روشن و دلباز. دلم میخواد پرده نداشته باشه اما از اون لحظهی دم غروب که تاریکی شُره میکنه تو خونه خوشم نمیاد. لذا پنجرهها پردههای حریر ساده دارن. که تا دم غروب کنار زده شده و شاخههای سبز درختا و دورنمای حیاط قابشو سبز سبز کرده. کف خونه لمینیته، یه رنگی بین وایتواش و خاکستری. پارکت قدیمی دوست دارم ولی نه واسه خونهی خودم، واسه خونهی مردم، رنگ قالب قرمز-قهوهای پارکت اصل قدیمی رو برنمیتابم. کف خونه لمینیته و از صدای راه رفتن روش خوشم میاد. خاک رو زیاد نشون نمیده و با یه تی کشیدن همیشه تمیز و قشنگه. سالن بزرگه و یه مبل بزرگ تکنفره با زیرپاییش دم پنجرهست؛ رو به حیاط، کنار شومینه. کنار زیرپایی یه دسته کتاب رو هم چیده شده اومده بالا، با یه لیوان پایین پاشون، توش چند تا مداد.اون طرف سالن، یه ست مبلمان تمامپارچهست، خاکستری-دودی، ال شکل با یه شزلون ساده. با چند تا کوسن قرمز و سبز. با دو تا کوسن بزرگ مربع زغالی پای مبلا، برای نشستن رو زمین یا گذاشتنشون دم پنجره، چای نوشیدن و کتاب خوندن. رو میز مربع جلوی مبلا، چند تا جار شیشهایه، پر از بیسکوییت و کوکی و آبنبات. دو سه تا کاسهی کوچیک سفالی مربع هم هست تو یه سینی مربعتر مشکی ژاپنی، توت خشک و مویز و خرما و میوهی خشک. تو کشوی میزه دو دسته ورقه، ورق پاسور، با یه کیف ژتون. تو اون یکی کشو دو سه تا فندک و یه کیف کوچیک که توش علفه و پایپ و کاغذ. دو سه تا بستهی سیگار نصفهنیمه هم هست که مهمونا جا گذاشتهن. روبروی مبلا بوفهی چوبی قدیمیمه. ازینا که شبیه میز تلویزیون قدیمیان. بالاش یه تابلو از فریده لاشایی آویزونه. دو تا کاسهی سفالی، یکیش پر از پسته و اون یکی پر از بادوم، هر دو شورنکرده، سه تا شمعدون برنجی با شمعهای نیمسوخته، یه آباژور قد کوتاه، یه تنگ شیشهای پر از داوودیهای سفید تازه، و یه دسته کتاب که ایستاده به دیوار تکیه داده شدهن.
این خانه ادامه دارد... Labels: Desire knows no bounds |
Comments:
Post a Comment
|