Desire knows no bounds |
|
Wednesday, May 1, 2013
باید یکی از همین روزهای خوشآبوهوای اردیبهشت، تا هوا خیلی گرم نشده، دعوتشان کنم برای ناهار. تراس را آب و جارو کنیم، چند رقم غذای گیلکی سفارش بدهیم، از حسن رشتی، یکی دو جور هم شربت خنک، نان و پنیر و سبزی و گردو، و سکنجبین خیار. یادم باشد بگویم جعبهای را که توش برایم سبزیخوردن کاشته را هم بیاورد. بغل دستمان باشد، پای میز. یکی دو ساعتی با هم غذا بخوریم، گپ بزنیم، چای و سیگار و تارت آلبالوی نوبل، عصرتر هم قهوه، با موهای جوگندمی و صورتهای دوستداشتنی، تماشایشان کنم برای خودم، زنانی را که دوستشان میدارم.
شمردمشان. پنج نفرند.
Labels: یادداشتهای روزانه |
دوستِ عزیزی معرفیت کرده.
و چه خوب کرده
من:
orange-headache.blogfa.com